ابوخالدِ خرمافروش خبر داد و گفت:با میثم بودم در فرات، روزِ جمعه،او در کشتی زیبا نشسته بود.بیرون آمد و به باد نگریست و گفت «کشتی را استوار بندید که بادی سخت میوزد!»و در این ساعت معاویه بمرد.
ماجرای ابوخالد خرمافروش و روایت زندگی یاران اباعبدالله(ع)
دسته بندی اخبار شعر و ادب اخبار فرهنگی
اشتراک گذاری