
«دوسال بعد از فوت قیصر امین پور، یکی از دوستان شاعر خوابش رو دیده بود. در یه حسینیه که سر و تهش از بزرگی معلوم نبود، فراز منبری عرشی و رفیع برای جمعیتی بهشتی، همین مثنوی رو میخونده.»
«دوسال بعد از فوت قیصر امین پور، یکی از دوستان شاعر خوابش رو دیده بود. در یه حسینیه که سر و تهش از بزرگی معلوم نبود، فراز منبری عرشی و رفیع برای جمعیتی بهشتی، همین مثنوی رو میخونده.»